قسمت چهارم :ادامه داستان و گلایه ها

 وقتهایی هست در زندگی مثل حالا ....زنده ای فقط ....اما واقعا مرده ای ....اطرافت هر چه میگذرد ،خیلی مهم نیست

دلت میخواهد بگذرد ،طی شود ،عبور کند ،تمام بشود برود پی کارش ...نه خوشحالی !نه آرامی !نه بدی !نه خوبی!...هیچ،فقط هیچی !!با خودت میگویی.

                خدا چقدر دلم گرفته چقدر خسته ام چقدر بی حوصله ام

حوصله ی هیچ چیز و هیچکس رو ندارم ،حتی این اینترنت لعنتی آشغال.... دیگه حتی حوصله ی جر و بحث کردن و توضیح دادنم ندارم ،حتی حوصله ی داد زدنم دیگه ندارم  .همه ی انرژیم تحلیل رفته ،دلم میخواد فقط بخوابم .خدایا بی روحیه و ضعیف و زود رنج و عصبی و بیقرار و داغونم .دلم میخواد بخوابم و دیگه هیچوقت بیدار نشم.... دلم گرفته، از اینکه آدما حرفمو نمیفهمن ،از اون بدتر فکر میکنن میخوای اذیتشون کنی ،هر کاری میکنی یه جای کارت ایراد داره و بدترین موضوع هم ،اینه که آدمایی که دوسشون داری باهات این برخورد رو می کنند .دلم گرفته از اینکه میبینم چقدر آدما واسه آدما زود یکنواخت میشن و همه چی یادشون میره 

اینقدر روزگار و آدمهاش بد و بی رحم شدند، اینقدر

احساساتی مثل عشق و دوست داشتن بی ارزش و

از دید مردم تمسخر آمیز شده که چاره ای نیست جز اینکه زیباترین هدیه ی خداوند ،یعنی عشق را در پستوی دلمون پنهان کنیبم و گاهگاهی از ته دل فاتحه ای براش بخونیم

بعد ازینکه اون پیغامها(ابراز دوست داشت )رو نوشته بود و من نبودم که جواب بدم البته شاید اون موقع امکان مشاهده ی آخرین ورود کاربرا جزو امکانات سایت نبود و ا یشون نمیتونست ببینه که من اصلا سایت اومدم یا نه  بعد از اینکه عاشقانه ها رو خوندم ،(کاش میدیدمت )و بعدش پیامهای بالا رو ،به این نتیجه رسیدم که منظورش منم اما برام جای سوال داشت که چرا این پیامها رو برای من نوشته اونکه دنبال هیچ نوع دوستی نبود

رفتم پروفایلش رو دیدم .اونقسمت بالای پروفایل که کاربرا در مورد خودشون مینویسند یه مطلبی نوشته بود تحت این عنوان :یه جایی هست بهش میگن سیم آخر !میخوام بزنم به سیم آخر

رفتم و براش پیغام دادم بعد از جویا شدن از احوالش و تشکر از پیامهای قشنگی که برام فرستاده بود پیامی رو تحت این عنوان براش فرستادم :

چی شده که میخوای بزنی به سیم آخر مشکلت چیه ؟ باهام حرف بزن از غصه هات بگو بیا و به من به چشم یه جنس مخالف نگاه نکن بیا اصلا جنسیت رو کنار بزاریم (البته پیرو مطلبی که  قبلاگفته بود من به هیچ عنوان دنبال دوستی نیستم ) بیا با هم دوست باشیم فقط دوست .بیا درد دلهاتو بگو ،آخه خیلی غصه داشت .شاید بتونم کمکت کنم اگر هم نتونستم کمکی کنم حداقلش اینه که سنگ صبورت که میتونم باشم .آدم وقتی درد دل میکنه سبک میشه 

این پیغامو فرستادم و چند روز بعد که اومدم سایت دیدم جواب داده

که انشاالله ادامه داستان بمونه برای پست بعدی من که خسته شدم ببخشید حتما شماها رو هم خسته کردم