قسمت دهم :عاشقانه ها

 یه روز مشکلی پیش اومد تو سایت و دیگه به پروفایلش دسترسی نداشت ،خواهرا اومدن و نگران بودن که چی شده ،چرا به پروفایل خواهرمون دسترسی نداریم ،توضیح دادم ،اما باز هم نگران بودن

باهاش تماس گرفتم و پیشنهاد دادم، که از پروفایل من استفاده کن ،در جواب گفت:نه هیچوقت اینکارو نمیکنم و پروفایل جدید میسازم ،گفتم تا بخوای پروفایل جدید بسازی و اشتراک ویژه بگیری زمان میبره ،قبول نکرد

من هم کاربری و رمز ورود را براش مسیج کردم و گفتم برو و از پروفایلم استفاده کن ... فردای اون روز بالای پروفیلش نوشته بود :

مورد اعتماد کسی بودن ،خیلی بهتر از  معشوق کسی،  بودنه

گذشت و بعد چند روز که با هم چت میکردیم احساس کردم که ناراحته و سنگین جواب میده ،یه جمله ای نوشت و از مسنجر اومد بیرون

میدونم ازم سیر شدی ،دیگه منو نمی بینی

تماس گرفتم جواب نداد، اومدم سایت و دیدم بالای پروفایلش و قسمت توصیف نامه ها مطالبی رو نوشته به شرح ذیل

چه داروی تلخیست ،وفاداری به خائن ،صداقت با دروغگو ،مهربانی با سنگدل

تسبیح میشوم زیر انگشتانت ،دانه دانه میرانی ام ،تا خودت را بالا ببری

ترک کردن آدمها ،هم آدابی دارد ،اگر آداب  ماندن نمیدانید ،لا اقل

درست ترکشان کنید تا ترک، بر ندارد

رفتم تو فکر که ،علت ناراحتیش چی میتونه باشه و چرا این مطالب رو نوشته ،بعد یاد این موضوع افتادم که یه تعدادی از پیامهای ارسالی ،پاک نمیشن و همیشه میمونن .باهاش تماس گرفتم و صحبت کردیم و گفتم نکنه تو از پیامهای ارسالی و مطالبی که اونجا مونده ناراحتی ؟ گفت :بله

این پیامها چیه !چرا اینها رو فرستادی ؟ برای کی فرستادی تو دنبال هوی و هوسی  ،

خیلی بهم برخورد ،خیلی ناراحت شدم از این حرفش و چیزی نگفتم ،با خودم گفتم من رمز پروفایلمو بهش دادم که با خواهراش در ارتباط باشه ،حالا اومده و این حرفا رو بهم میزنه ،

اون پیامها مربوط به  سه سال پیش بود ،همون سه سالی که رمز پروفایلمو فراموش کرده بودم و قبلا در پستهای قبلی توضیح دادم

مسیج دادم و بهش گفتم که اون پیامها مربوط به گذشته هست و به الان و زمانی که با تو آشنا شدم نیست ،از زمانی که با تو آشنا شدم به غیر تو فکر نکردم و هر کسی که پیغام دوستی داده در کمال ادب و احترام جواب دادم و گفتم که من شرایطی برای دوستی ندارم

و بهش گفتم اگر من با کسی دیگه در ارتباط باشم چرا باید رمز پروفایلمو در اختیارت بزارم ؟ خلاصه قبول کرد

اما من خیلی ناراحت بودم ،یه روز زنگ زد و صحبت کردیم و بهش گفتم خیلی از دستت ناراحتم ،یه طرفه به قاضی رفتی ،بهم تهمت زدی و حکم هم دادی 

،میدونم ازم سیر شدی و دیگه منو نخواهی دید .....،بهش گفتم آخه تو رو چه حسابی این حرفو به من زدی ،اونم بخاطر قضاوت عجولانه ای که داشتی ،اونهم در برابر اعتمادی که من به تو کردم ورمز پروفایلم رو در اختیارت گذاشتم ؟؟؟

برگشت گفت امیر جان تمومش کن بحث رو ،موضوع رو ببند .امیر من تو رو به دلم قول دادم ،کاری نکن بد قول ...بشم

من هم قبول کردم و همه چیز عادی شد

و اما عاشقانه 9

سلام امیر جان ،الان که داری اینو میخونی

نمیدونم چه حالی داری

ولی امیدوارم دیگه ازم دلخور نباشی

من خیلی نمی تونم حرفای دلمو بنویسم

ولی میخوام از اینجا بهت بگم ،که خاطرت

خیلی برام عزیزه

می خوام بهت بگم که تا زنده ام

هیچوقت فراموشت نمیکنم

امیر جان چه مال من باشی ،چه نباشی

مطمئن باش که هیچوقت فراموشت نمیکنم

این مدت خیلی اذیتت کردم

ولی عاشقانه دوستت دارم

و هر کاری بکنم ،نمیتونم خوبیاتو جبران کنم

و خیلی خوشحالم که با تو آشنا شدم

البته هر پیغامی که میداد من هم براش جواب میدادم و ابراز عشق میکردم و بهش میگفتم که خیلی دوستت دارم ، تا پای جان و هیچوقت تنهات نمیزارم

عاشقانه ی 10

امشب از دروری تو دلتنگم و غم انگیز ترین ،آهنگم

امشب از غصه و غم لبریزم ،ای عشق مگر من سنگم

بی تو

دهکده ای خاموشم

دور افتاده ترین ،آهنگم

حرف ناگفته زیاد است ،ولی حیف از قافیه ها می لنگم

و این داستان ادامه دارد