نمی دونم چه اتفاقی افتاده بود که خواهرا یکی یکی پروفایلهاشون رو بستن از سایت رفتن ،بی حوصله شده بود دیگه کمتر جواب تلفنام رو میداد ،مسیج هم میدادم سخت جواب میداد
وقتی ازش میپرسیدم چرا باهام اینجوری برخورد میکنی ؟ تنها جوابش این بود : که حوصله ندارم من همینم من همینطوری هستم یا باید این وضع رو تحمل کنی یا بری سراغ یکی دیگه !!! اومدم و اون عاشقانه ترین عاشقانه رو نوشتم و بهش زنگ زدم و گفتم: میخوام حرف دلمو بهت بزنم و شروع کردم به خوندنش
بهش گفتم یادته این پیغامو برام فرستادی ؟ وقتی این پیغامت رو خوندم اشک تو چشام حلقه زد و با خودم تصمیم گرفتم تا آخر عمرم بهت وفادار باشم البته اینی که میگم خاصیت عشقه نه اینکه بخوام تصمیمی بگیرم و عهد کردم که همیشه باهات مهربون باشم
خلاصه که روز های خیلی بدی بود . هزاران سوال بیجواب تو ذهنم نقش میبست و همه ی ذهنم در گیر این موضوع بود که چرا باهام این طوری رفتار میکنه ؟؟؟؟
و این نامهربونیها حدودا سه ماه طول کشید
خلاصه روز ها و شب ها میگذشتن و هر روز فاصله ما بیشتر و بیشتر میشد و دلتنگیهای من بیشتر و بیشتر
با همه ی نامهربونیا بازم دوسش میداشتم و هر روز بهش میگفتم دوستت دارم حتی نامهربونیات رو
میگفت اظطراب دارم وقتی بیرون میام واسه دیدنت ،گفتم باشه من جلو نمیام یه جایی قرار میزاریم کنار خیابون وایمیسم
خلاصه که دنبال بهونه بود که بهم بزنه دیگه جواب تلفنم نمیداد و رد میداد !!!و من همینطور مونده بودم ،خدایا این چرا اینطوری رفتار میکنه
چرا اینقدر با من سرد شده ؟؟؟
تو این مدت گاهگاهی پیام میداد تلفنی
چون دیگه تو سایت نبود و من هم بخاطر اینکه خیالش راحت بشه اومدم سایت و پروفایلم رو حذف کردم البته قبلش تمام پیامها و عاشقانه ها رو یادداشت کردم و پاک کردم. چقدر برام سخت بود که پیامها رو یکی پس از دیگری حذف میکردم اشک تو چشام حلقه میزد و رو گونه هام جاری میشد
گاهگاهی مسیج میدا د تو این مدت که حدودا سه ماه طول کشید
دیگه حوصله ی نوشتن این پیامها رو اینجا ندارم
اینها هم دست کمی از عاشقانه ها ندارن اما دیگه حس و حال نوشتنشون رو ندارم ...... چون یاد آوری این روز ها و این خاطرات و این عاشقانه ها تا اینجا برام خیلی دشوار بوده و هست و خواهد بود
زخم شمشیر رفیق درمان نداره
یادگار من از این عشق خنجری آلوده به زهر جفاست
که زخمی رو به یادگار روی قلبم برای همیشه حک کرده
که به یادگار مونده
تو این سه ماه چند باری بهم پیام داد که من دیگه نمیتونم ادامه بدم، یا تحملم کن همینطوری که هستم .و شرط تعیین کرد که
دیدن نداریم تماس تلفنی فقط هفته ای یک روز و مسیج هم فقط شب بخیر
من هم اعتراض کردم و تماس تلفنی رو به دو سه روز یکبار رضایت داد
چند باری هم دعوامون شد و گفت من تمومش کردم
اما باز من التماسش میکردم و رضایت میداد همینطوری ادامه پیدا کرد تا اینکه گفت میخوام برم سفر
مطالب دیگه ای لابه لای این مطالب هست که بعدا خواهم گفت
salam man ghesatono donbal mikonam.khili dardnake.nemidonam chera hamash adamaye bavafa be post adamaye bivafa mikhoran.
درود بر کسانی که
از پاکیشان دوستی آغاز می شود
از صداقتشان دوستی ادامه می یابد
و از وفایشان دوستی پایانی ندارد
چقدر سفت شده است پدال دوچرخه ی دونفره ی عشقمان !
یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم
شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !
قسمت بیست و یکم وادامه ی ماجراهای فراق
قسمت بیستم و ادامه ی ماجرا های فراق
29423 بازدید
34 بازدید امروز
108 بازدید دیروز
181 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian